در طی سالهای دهه ۱۹۹۰ شرکت انرون (Enron) بهعنوان یکی از پیشروترین و نوآورانهترین شرکتهای آمریکایی شناخته میشد. انرون در تولید برق و گاز طبیعی، صنعت ارتباطات و تجارت الکترونیک فعال بود و در آغاز هزاره سوم نوید عصر نوین اقتصادی (New Economy) را میداد. در دوران اوج شرکت، قیمت هر سهم انرون به ۹۰$ رسیده بود و ارزش کل شرکت بالغ بر ۷۰ میلیارد دلار برآورد میشد.
اما در سال ۲۰۰۱ بهتدریج خبرهای ناگواری از انرون به گوش میرسد و مشخص میشود شرکت با دستکاری در اسناد حسابداری، بدهیها و زیانهای خود را به مدتی طولانی پنهان میکرده است. مرتباً خبرهایی مبنی بر از بین بردن اسناد، درخواست کمک مدیران انرون از مقامات عالی دولت آمریکا، نادیده گرفتن عمدی هشدارهای داخلی در مورد حسابسازیها و پرشدن جیب مدیران ارشد از بالا رفتن نجومی قیمت سهام شرکت منتشر میشود. سقوط آزاد سهام انرون شروع میگردد و قیمت سهام آن در عرض مدت کوتاهی به چند پنی میرسد. انرون در پایان سال ۲۰۰۱ اعلام ورشکستگی میکند و ۱۶ نفر از مدیران ارشد آن به جرم جعل و کلاهبرداری محاکمه میشوند (شکل-۱). هنوز هم بسیاری متعجباند که چگونه یکی از بزرگترین شرکتهای آمریکا تقریباً یکشبه ناپدید شد.
اما اثرات سقوط انرون بسیار وسیع بود. سقوط انرون موجب شد تا چهار هزار و پانصد نفر شغل خود را از دست بدهند. در عرض تنها چند روز سرمایهگذاران ۶۰ میلیارد دلار از دست دادند و این برای بسیاری از اقشار طبقه متوسط آمریکا به معنی از دست دادن پسانداز یک عمرشان بود. بیسابقهترین سقوط ارزش بازارهای مالی آمریکا در زمان صلح رخ داد و اعتماد مردم به نظام اقتصادی آمریکا بهشدت افت کرد. همینطور رئیسجمهور وقت آمریکا، جورج دابلیو بوش (George W. Bush)، که روابط نزدیکی با مدیرعامل شرکت انرون داشت و در رقابتهای انتخاباتی توسط وی حمایت مالی شده بود بهشدت تحتفشار و انتقاد قرار گرفت.
در آمریکا بسیاری از محققان، صاحبنظران و تحلیلگران شروع به بررسی علل این اتفاق کردند. جامعه دانشگاهی و بهویژه مدارس آموزش کسبوکار که محل تربیت مدیران و رهبران آینده بودند، به این فکر افتادند تا پی ببرند در کجای کار اشتباه کردند و چگونه میتوانند جلوی تکرار این اشتباهات را بگیرند؟ پسازاین اتفاق شاهد آن هستیم که حجم آموزش، تحقیق و مطالعه در دانشگاهها و مؤسسات تحقیقاتی آمریکا در حوزه اخلاق در کسبوکار سرعت میگیرد.
امروزه در آمریکا بسیاری از کتابهای مرجع که در مورد کسبوکار چاپ میشوند، معمولاً یک یا چند بخش خود را به مسائل اخلاقی در حوزه موردبحث اختصاص میدهند. تدریس اخلاق در کسبوکار به جزئی جدائیناپذیر از برنامههای دورههای MBA در بسیاری از دانشگاههای آمریکا تبدیل شده است. این در حالی است که در سال ۱۹۸۸ تنها حدود ۳۳ درصد دورههای MBA دارای واحد درسی اجباری و مستقل درزمینه اخلاق در کسبوکار بودند. از آن مهمتر حجم مطالعه و تحقیق در حوزه اخلاق کسبوکار شتاب بیشتری گرفته است.
نمودار نشان دادهشده در شکل-۲ بیانگر این است که در بین پنج میلیون کتاب دیجیتالی شده توسط گوگل (Google) که در ۲۰۰ سال گذشته در آمریکا چاپ شدند، چه درصدی از مطالب شامل واژههای اخلاق کسبوکار (Business Ethics)، مسئولیتپذیری شرکتی (Corporate Social Responsibility و Corporate Responsibility) و توسعه پایدار در کسبوکار (Sustainable Business) میشود (نمودار با استفاده از نرمافزار Ngram Viewer شرکت گوگل رسم شده است). این نمودار با تقریب خوبی میتواند نشان دهد که حجم مطالب مربوط به موضوعات اخلاق در کسبوکار در بین کتابهای منتشرشده تا سال ۲۰۰۹ به شکل چشمگیری صعودی بوده است.
در ایران، طی سالهای اخیر چندین پرونده فساد مالی با ابعاد گسترده کشف شدهاند. بعضی از آنها به حکم قطعی رسیدهاند (شکل-۳) و بعضی دیگر در انتظار نتیجه نهایی در قوه قضائیه هستند. بهجز این موارد کلان هر از چند گاهی موارد دیگری مانند باز کردن بخیه چانه کودک چهارساله اصفهانی توسط پزشک معالج به دلیل نپرداختن حقالزحمه پیش میآید که خاطر جامعه را آزرده میکند.
اما در ایران واکنش جامعه دانشگاهی کشور، محققان، جامعهشناسان و مدرسین دورههای کسبوکار نسبت به این پدیدهها چه بوده است؟ واکنش نظام آموزش و پروش ما به این رویدادها چه بوده است؟ چه برنامههای تحقیقاتی و آموزشی برای بهبود آموزش اخلاق در مدارس و دانشگاههای کشور در دست تهیه و اجرا هستند؟ بسیاری از افراد درگیر در این موضوعات دارای تحصیلات دانشگاهی هستند و تقریباً همه آنها تحصیلات ابتدایی و متوسطه را گذراندهاند. چرا باوجود تدریس دروس مختلف در حوزه مسائل مذهبی و اخلاقی، شاهد این موضوعات هستیم؟ آیا مجموعه این آموزشها از کارایی لازم برخوردار بودند؟ آیا وقت آن نرسیده است که در مراکز آموزشی، دانشگاهی و تحقیقاتی کشور نگاه عملیتر و شفافتری به حوزه اخلاق در کسبوکار انداخته شود؟
در سلسله مقالات اخلاق و تصمیمگیری با تکیهبر جدیدترین مطالعات علمی به این موضوع خواهم پرداخت که افراد چگونه تصمیم میگیرند رفتارهای غیراخلاقی از خود بروز دهند. آیا یک یا چند فرد با نیت شیطانی و بهصورت برنامهریزیشده و هدفمند تصمیم میگیرند تا یک کار غیراخلاقی انجام دهند و موجب انحطاط یک سیستم شوند و یا همه میتوانند در حرکت یک سیستم به سمت انجام رفتارهای غیراخلاقی نقش داشته باشند؟ طبعاً اگر در یک سیستم نگاه اول حاکم باشد نسبت به زمانی که نگاه دوم در آن حاکم است، سیاستهای متفاوتی در مواجهه با بروز رفتارهای غیراخلاقی اتخاذ خواهد شد. این سیاستها احتمالاً شامل جستجو کردن و پیدا کردن افراد با نیت بد، حذف آنها از سیستم و اتخاذ سیاستهایی برای جلوگیری از ورود چنین افرادی به سیستم خواهد بود. اما اگر نگاه دوم صحیح باشد چگونه باید عمل کرد؟ بخش دوم این مقاله را در اینجا پیگیری کنید.
منابع:
A Global Ethic Now, “Consequences of the ENRON Scandal” http://www.global-ethic-now.de/gen-eng/0d_weltethos-und-wirtschaft/0d-01-globale-wirtschaft/0d-01-203-enron-folgen.php
Etzioni, A. “The Education of Business Leaders” http://www.gwu.edu/~ccps/etzioni/M45.pdf
NPR ,“The Fall of Enron” http://www.npr.org/news/specials/enron