آیا تنها چند سیب فاسد منجر به فاسدشدن همه سیب‌ها می‌شود؟ اخلاق و تصمیم‌گیری: بخش دوم

آیا تنها چند سیب فاسد منجر به فاسدشدن همه سیب‌ها می‌شود؟ اخلاق و تصمیم‌گیری: بخش دوم

در بخش اول از سلسله مقالات اخلاق و تصمیم‌گیری به پیامدهای سقوط انرون (Enron)، از بزرگ‌ترین شرکت‌های آمریکا، در سال ۲۰۰۱ بر جامعه این کشور اشاره کردم. به واکنش جامعه دانشگاهی آمریکا نسبت به این مسئله پرداختم و بیان کردم چرا در ایران نیز نیاز است تا جامعه دانشگاهی و محققین حوزه‌های اجتماعی هرچه بیشتر به سمت شناخت چرایی بروز رفتارهای غیراخلاقی حرکت کنند و با افزایش آگاهی و آموزش جامعه و کمک به طراحی سیستم‌های کارآمدتر برای کاهش بروز رفتارهای غیراخلاقی به بهبود وضعیت سلامت اخلاقی جامعه کمک کنند. اما چطور می‌شود که انسان‌ها تصمیمات غیراخلاقی می‌گیرند؟

مدل عقلایی در تصمیم‌گیری غیراخلاقی

گری بکر (Gary Becker)، اقتصاددان برنده جایزه نوبل و استاد دانشگاه شیکاگو (University of Chicago)، روزی درحالی‌که برای رسیدن به محل قرار ملاقات خود بسیار عجله داشت، به دنبال جای پارک برای خودروی خود می‌گشت. او یک جای خالی پیدا می‌کند که وی مجاز به پارک کردن در آن نبود. او تصمیم می‌گیرد در آنجا پارک کند تا سریع‌تر به قرار ملاقات خود برسد. او بعدها به این رفتار خود فکر می‌کند که چرا چنین کاری کرده است. او به این نتیجه می‌رسد که هنگام تصمیم‌گیری سه عامل را در نظر گرفته است: مطلوبیت رسیدن به‌موقع سر قرار ملاقات، جریمه ناشی از پارک کردن غیرمجاز و احتمال جریمه شدن توسط پلیس.

گری بکر به این فکر می‌افتد که این مدل را می‌تواند به سایر رفتارهای مجرمانه تسری دهد و به‌این‌ترتیب یکی از اولین مدل‌های عقلایی در توضیح رفتارهای غیراخلاقی شکل می‌گیرد. از منظر مدل عقلایی شما برای انجام رفتار مجرمانه یا غیراخلاقی سه عامل را در نظر می‌گیرید: منفعت حاصل از رفتار غیراخلاقی (U)، هزینه ناشی از آن (C) و احتمال گیر افتادن (P). بنابراین طبق مدل عقلایی شما هر بار که به بانک خود مراجعه می‌کنید هزینه ناشی از سرقت بانک (برای مثال مشقت و هزینه سال‌ها به زندان رفتن) و احتمال دستگیر شدن را محاسبه و حاصل‌ضرب این دو را با مقدار پول یا مطلوبیتی که ممکن است از سرقت بانک به دست بیاورید، مقایسه می‌کنید و چون نامعادله زیر حاکم است، از سرقت از بانک صرف‌نظر می‌کنید:

U < P\times C

در مدل عقلایی جایی برای اصول اخلاقی وجود ندارد و شما صرفاً بر اساس تحلیل هزینه-فایده تصمیم می‌گیرید که آیا رفتار غیراخلاقی از خود نشان دهید یا خیر(شکل-۱). بنابراین دستورالعمل این مدل برای کاهش رفتارهای مجرمانه مشخص است افزایش هزینه عمل مجرمانه و افزایش احتمال دست‌گیر کردن فرد مجرم. البته مدل بکر، اذعان دارد که یک جامعه نمی‌تواند به‌طور کل رفتارهای مجرمانه و غیراخلاقی را به صفر برساند چراکه در عمل باید هزینه بسیار سنگینی بپردازد تا هزینه انجام جرم برای همه افراد جامعه از مطلوبیت آن بیشتر شود.

شکل-۱

آزمایش‌های رفتاری چه می‌گویند؟

آیا مدل عقلایی به‌طور کامل توضیح‌دهنده بروز رفتارهای غیراخلاقی است؟ گروه دیگری از متخصصان علوم رفتاری مجموعه‌ای از آزمایش‌های تجربی انجام دادند و به نتایجی رسیدند که با پیش‌بینی‌های مدل عقلایی همخوانی ندارد.

در یک آزمایش تجربی، به هریک از افراد برگه‌ای شامل ۲۰ جدول داده شد. هر جدول شامل اعدادی بین یک تا ده بود و از آن‌ها خواسته شد در عرض پنج دقیقه در هر جدول دو عددی که مجموعشان ۱۰ می‌شود را شناسایی کنند(شکل-۲). جداول بسیار ساده بودند و هرکسی می‌توانست تمام آن‌ها را در مدت‌زمان کافی حل کند اما قطعاً پنج دقیقه برای پاسخ به همه جداول کافی نبود. همچنین از آن‌ها خواسته شد پس از پایان زمان آزمایش تعداد پاسخ‌های صحیح خود را به خاطر بسپارند. سؤالات به‌قدری مشخص بود که هرکسی قادر بود بفهمد چند پاسخ صحیح داده است.

شکل-۲

پس از پایان پنج دقیقه از افراد خواسته می‌شد تا به یک اتاق دیگر بروند و پاسخنامه خود را وارد دستگاه کاغذ خردکن کنند و بعد تعداد پاسخ‌های صحیح خود را گزارش و متناسب با آن پول دریافت کنند. به‌طور متوسط افراد تعداد پاسخ‌های صحیح خود را شش گزارش کردند. چیزی که شرکت‌کنندگان در این آزمایش نمی‌دانستند این بود که دستگاه کاغذ خردکن تنها حاشیه‌های پاسخنامه‌ها را خرد می‌کرد تا افراد فکر کنند کاغذ به‌طور کامل خرد شده است ولی درواقع قسمت پاسخ‌ها دست‌نخورده باقی می‌ماند (شکل-۳). با بررسی پاسخنامه‌ها مشخص شد که میانگین پاسخ‌های درست چهار بوده است. آیا فقط عده کمی به‌دروغ پاسخ‌های درست خود را خیلی بالاتر گزارش کرده بودند و موجب افزایش میانگین شده بودند؟ درواقع این‌طور نبود بلکه بیشتر افراد شرکت‌کننده به مقدار کمی دروغ گفته بودند.

شکل-۳

محققان برای آن‌که متوجه شوند آیا افراد طبق مدل عقلایی عمل می‌کنند و یا خیر آزمایش خود را توسعه دادند. در قدم اول آن‌ها می‌خواستند ببینند آیا اگر میزان پاداش ناشی از دروغ گفتن افزایش یابد تغییری در میزان دروغ‌گویی افراد به وجود می‌آید. به این منظور رده‌های مختلفی از پاداش به ازای پاسخ‌های درستی که افراد گزارش می‌دادند تعریف شد. شش گروه برای آزمایش تعریف شد. به هر یک از شش گروه به ازای هر پاسخ صحیح به ترتیب ۰٫۱، ۰٫۲۵، ۰٫۵، ۱٫۰، ۲٫۰، ۵٫۰ و ۱۰٫۰ دلار پاداش اختصاص داده شد.

هدف آن بود تا مشخص شود میزان تقلب به‌عنوان تابعی از مقدار پاداش چگونه خواهد بود. قبل از پاسخ دادن به این پرسش، آنان یک آزمایش دیگری ترتیب دادند. برای گروه دیگری از افراد کل آزمایش توضیح داده و از آنان خواسته شد تا بگویند انتظار دارند با افزایش پاداش، میزان تقلب چه تغییری کند. همه مانند پیش‌بینی مدل عقلایی بر این باور بودند که میزان تقلب با افزایش پاداش صعودی خواهد بود و باید مطابق شکل-۴ باشد. آزمایش به شکل سابق برای گروه‌های مختلف تکرار شد. اما نتایج مانند شکل-۵ بود؛ میزان تقلب با افزایش میزان پاداش تغییری نکرده و حتی برای پاداش ۱۰$ کمی کمتر شده بود.

شکل-۴
شکل-۵

بخش دیگر مدل عقلایی مربوط به‌احتمال کشف دروغ است. برای آزمایش اثر آن، افراد به سه گروه تقسیم شدند. در گروه اول از افراد خواسته شد تا پاسخنامه خود را نصف کنند و تنها نیمی از آن را در دستگاه خردکن بریزند و نیم دیگر پاسخنامه را هنگام گزارش تعداد پاسخ‌های صحیح تحویل بدهند؛ به‌این‌ترتیب تا حدی قابل حدس بود که افراد چه تعداد پاسخ صحیح داده‌اند. در گروه دوم افراد تمام پاسخنامه خود را در دستگاه خردکن می‌انداختند و بعد تعداد پاسخ‌های صحیح خود را گزارش می‌کردند. در گروه سوم نه‌تنها افراد تمام پاسخنامه خود را در خردکن می‌انداختند بلکه به اتاق دیگری می‌رفتند و خودشان پاداش خود را از ظرف پر از پولی که بیش از صدها دلار در آن بود، بر‌می‌داشتند. به‌این‌ترتیب احتمال گیرافتادن فرد بسیار کاهش پیدا می‌کرد (شکل-۶).

شکل-۶

به‌مانند قبل از گروه دیگری از افراد خواسته شد تا برآورد کنند میزان تقلب در سه حالت چگونه خواهد بود. برآورد آنان مانند شکل-۷ بود. اما در عمل چه رخ داده بود؟ مشخص شد بیشتر افراد تنها کمی تقلب کرده بودند و این مستقل از احتمال مشخص‌شدن دروغ آن‌ها بود (شکل-۸).

شکل-۷
شکل-۸

در آزمایش دیگری، به گروه اول قبل از آزمایش گفته شد در این آزمون به‌طور متوسط افراد چهار پاسخ صحیح می‌دهند و به گروه دوم میانگین هشت پاسخ صحیح اعلام شد. مدل عقلایی پیش‌بینی می‌کند که افرادی که می‌خواهند تقلب کنند باید تعداد پاسخ‌های صحیح خود را کمی بالاتر از میانگین گزارش کنند تا شک‌برانگیز نباشد. برای مثال در گروه یک شش و در گروه دوم ده گزارش کنند. اما این بار نیز از نظر آماری تفاوت معنی‌داری بین میانگین تعداد پاسخ‌های صحیح گزارش‌شده بین دو گروه مشاهده نشد.

چگونه می‌توان رفتارهای افراد در این آزمایش‌ها را توضیح داد؟ چگونه افراد میزان رفتارهای غیراخلاقی خود را افزایش می‌دهند؟ این نتایج چه پیام‌هایی را برای کاهش رفتارهای غیراخلاقی در سازمان‌ها می‌دهد؟ در قسمت سوم این مقاله به این موضوعات خواهم پرداخت.

منابع:

Gino, F. Ayal, S., Ariely, D. (2009).” Contagion and Differentiation in Unethical Behavior: The Effect of One Bad Apple on the Barrel.” Association for Psychological Science, Vol. 20, No.3, p-393-398

Mazar, N., Amir, O., Ariely, D. (2008). “The Dishonesty of Honest People: A Theory of Self-Concept Maintenance.” Journal of Marketing Research: December 2008, Vol. 45, No. 6, pp. 633-644

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.