اسکار وایلد میگوید: “اخلاقیات، مانند هنر، به معنی کشیدن خطی در جایی است.” به نظر میرسد وقتی ما میخواهیم اعمال غیراخلاقی انجام دهیم خطی را برای خود رسم میکنیم که از آن فراتر نرویم. ولی این خط را کجا رسم میکنیم؟ تا حدی ممکن است از مقایسه کردن مزیت اقتصادی احتمالی با حاصلضرب احتمال گیرافتادن در میزان عواقب مجازات این خط را رسم کنیم (مدل عقلایی). اما به نظر میرسد ما تا حدی ملاحظات و استانداردهای اخلاقی را نیز در نظر میگیریم. برای مثال، مطالعات نشان داده است هرچه این استنباط وجود داشته باشد که عواقب یک عمل غیراخلاقی بر زندگی دیگران اثرات مخربتری بگذارد، احتمال کمتری وجود دارد تا فرد آن عمل را انجام دهد. مطالعات زیادی تائید میکنند که افراد برای بروز رفتارهای غیراخلاقی شروع به توجیه کردن آن نزد خود میکنند. در این مقاله به این بحث خواهم پرداخت.
اینطور به نظر میرسد که انسانها دوست دارند که در نظر خود افراد اخلاقی به نظر برسند و این موضوع برای آنها مطلوبیت روانی (Psychological Benefit) ایجاد میکند. اما از طرف دیگر بروز رفتارهای غیراخلاقی و مجرمانه میتواند برای فرد مزایای مالی و اقتصادی (Economic Incentive) نیز به همراه داشته باشد. اما ذهن انسان دارای انعطافپذیری است و برای آنکه فرد هم از مزیتهای اعمال غیراخلاقی خود بهرهمند شود و هم در نظر خود فرد اخلاقی به نظر برسد میتواند تا حدی و نه خیلی زیاد از اصول اخلاقی خود فاصله بگیرد. به این منظور انسان در ذهن خود شروع به منطقی جلوه دادن (Rationalization) عمل خود میکند تا بین این دو نیرو تعادل برقرار کند؛ حتی درصورتیکه لازم نباشد این توجیهات را برای دیگران بیان کند. بنابراین مرزی وجود دارد که گرچه فرد رفتار غیراخلاقی از خود بروز میدهد ولی همچنان میتواند خود را فردی اخلاقگرا قلمداد کند.
در ادامه سلسله آزمایشهای تجربی که در مقاله قبل توضیح دادم، در آزمایش دیگری بلافاصله قبل از انجام آن به شرکتکنندگان ”ده فرمان حضرت موسی” داده شد تا آن را مطالعه کنند و سپس از آنان خواسته شد آنها را به یادآورند. تقریباً هیچکس آنها را به یاد نیاورد، بسیاری از شرکتکنندگان حتی به آنها باوری نداشتند. اما وقتی افراد وارد آزمایش شدند میزان تقلب در آزمایش صفر شد. این نتایج پیشنهاد میدهد بروز رفتارهای غیراخلاقی لزوماً به تحلیل هزینه-فایده مربوط نیست. اگر افراد درست درزمانی که میخواهند کار غیراخلاقی انجام دهند وادار شوند تا به اصول و ارزشهای اخلاقی خود فکر کنند به کاهش بروز رفتارهای غیراخلاقی کمک مؤثری میکند و جلوی فرآیند منطقی جلوه دادن عمل غیراخلاقی را در ذهن میگیرد. در این مثال خواندن ده فرمان حضرت موسی حتی برای افرادی که به مذهب باور ندارند کمک میکند تا افراد اصول اخلاقیشان را قبل از اقدام به عمل غیراخلاقی به خود یادآوری کنند.
در آزمایش دیگری بین گروهی که در یک دوره فشرده، کدهای اخلاقی سازمان به آنان آموزش داده شده بود و گروه دیگری که این آموزش را ندیده بودند، میزان تقلب بررسی شد. در کمال تعجب میزان تقلب بین دو گروه از نظر آماری تفاوت معنیداری نداشت. اما بهمحض آنکه درست پیش از آزمایش از آنان خواسته شد تا رونوشتی از کد اخلاقی را امضاء (یادآوری اصول اخلاقی) و بعد در آزمایش شرکت کنند، میزان تقلب در هر دو گروه بهشدت کاهش یافت. البته این به معنی حذف آموزش اخلاق نیست، ولی نتایج نشان میدهد آموزش اخلاق بهتنهایی نمیتواند جلوی بروز رفتارهای غیراخلاقی را بگیرد. در آزمایش دیگری گروهی از افراد قبل از شروع آزمایش، کد اخلاقی را امضاء و گروه دیگر پس از پایان آزمایش آن را امضاء میکردند. میزان تقلب در گروه دوم بهمراتب بالاتر از گروه اول بود.
جمعبندی مطالعات نشان میدهد اگر بلافاصله قبل از زمانی که فرد احتمال دارد از خود رفتار غیراخلاقی بروز دهد، اصول اخلاقی را به او یادآوری کنید احتمال بروز رفتار غیراخلاقی بهشدت کاهش مییابد. این نتایج میتواند در برگههای خود اظهاری مالیاتی و بیمه، آزمونهای امتحانی، مصاحبههای استخدامی و غیره بهمنظور کاهش تقلب و دروغگویی بکار رود. اگر از افراد درست پیش از شروع کار خواسته شود تا تعهد اخلاقی دهند که در کمال صداقت پاسخ دهند، میتواند در کاهش تقلب مؤثر واقع شود.
ما چگونه رفتارهای غیراخلاقی خود را توسعه میدهیم؟
مطالعات عوامل مختلفی را در این خصوص مؤثر میداند. برداشتن ارتباط مستقیم بین پاداش عمل مجرمانه و پول نقد، فرآیند منطقی جلوه دادن عمل غیراخلاقی را در ذهن فرد تسهیل میکند. در آزمایشهای تجربی مشخص شد زمانی که افراد ابتدا بهجای پول نقد ژتون دریافت میکردند، ژتونی که بلافاصله در اتاق کناری به ازای آن پول نقدی دریافت میکردند، میزان تقلب نسبت به حالتی که مستقیم پول نقد دریافت میکردند دو برابر شد. درواقع تنها با یک گام فاصله گرفتن از پول نقد، میزان تقلب بهشدت افزایش یافت.
در روزنامهها و سایتهای خبری دائماً اخبار فسادهای اقتصادی و یا بیقانونی منتشر میشود. اثر مشاهده این رفتارهای غیراخلاقی بر اخلاقیات ما چیست؟ بر اساس مدل عقلایی این موضوع به بیشتر شدن رفتارهای غیراخلاقی و مجرمانه میانجامد چراکه فرد احساس میکند دیگران بهراحتی تقلب و بیقانونی میکنند و به این نتیجه میرسد که احتمال گیرافتادن بسیار پایین است و یا تقلب عواقب سنگینی برای او به همراه ندارد.
مطالعات نشان میدهد مشاهده رفتارهای غیراخلاقی دیگران درواقع به فرد توجیه اجتماعی (Social Proof) میدهد و او را به این نتیجه میرساند که نوعی توافق جمعی روی انجام آن عمل غیراخلاقی وجود دارد و فرآیند منطقی جلوه دادن را در ذهن فرد تسهیل میکند. اما جالب آنکه آزمایشها نشان داد اگر فردی که دست به رفتار غیراخلاقی میزند خارج از گروه یا طبقه اجتماعی افراد (Outgroup) باشد نهتنها تقلب افزایش نمییابد بلکه کاهش پیدا میکند. چراکه احتمالاً عمل آن فرد توجیه اجتماعی برای آنان ایجاد نمیکند و آن را بهعنوان سیگنالی برای انجام عمل غیراخلاقی در نظر نمیگیرند.
نکته دیگر آنکه اگر افراد تنها عمل خود را نزد خود توجیه کنند و مجبور نباشند نزد دیگران موجه جلوه دهند، احتمال آنکه رفتارهای غیراخلاقی با ابعاد بزرگتری انجام دهند بیشتر میشود. داشتن توجیه نزد خود حتی کمک میکند که فرد رفتارهای غیراخلاقی خود را بیشتر توسعه دهد.
همینطور مشاهده شده است که میزان تقلب در بین افراد خلاق بالاتر است. دلیل آن میتواند این موضوع باشد که افراد خلاق بهتر میتوانند برای منطقی جلوه دادن رفتارهای غیراخلاقی خود داستان خلق کنند.
جمعبندی این بحث برای کاهش رفتارهای غیراخلاقی چیست؟
اگر به جمله اسکار وایلد برگردیم ما خطوط اخلاقی را جایی رسم میکنیم که از آن به بعد توجیه کردن آن برایمان ممکن نباشد. بنابراین اینگونه به نظر میرسد بروز رفتارهای غیراخلاقی فراتر از تحلیل هزینه-فایده ساده است و یک سیستم نباید تمام توجه خود را معطوف به رفتارهای کنترلی و تنبیهی کند. در بیشتر مواقع رفتارهای غیراخلاقی مربوط به این است که ما با چه میزان از انجام اعمال غیراخلاقی راحت هستیم. اگر در سازمان یا سیستمی چنین رویکردی به اخلاق حاکم باشد، حال پرسش این است چه سیاستهایی اتخاذ شود تا افراد با میزان کمتری تقلب کردن احساس راحتی کنند، چه قوانینی ایجاد شود که انعطافپذیری ذهن انسانها را در منطقی جلوه دادن رفتارهای غیراخلاقی کاهش دهد و در چه زمانهایی به افراد اصول اخلاقیشان یادآوری شود.
نکته پایانی آنکه درمجموع آزمایشهایی که در این سری مقالات به آن اشاره کردم تنها دوازده نفر به میزان سنگینی تقلب کردند که هزینهای برابر ۱۵۰ دلار برای گردانندگان آزمایشها به همراه داشت. اما نزدیک به هجده هزار نفر هریک به میزان اندکی تقلب کردند که هزینهای معادل ۳۶۰۰۰ دلار را تحمیل کرد.
به نظر میرسد در یک جامعه نیز با همین وضع روبرو هستیم. گرچه در ظاهر تعداد اندکی از مفسدان اقتصادی به نسبت ظاهراً زیادی به جامعه خسارت میزنند اما اگر بیاخلاقی در جامعهای گسترش یابد صرفاً از منظر اقتصادی هزینه کل ناشی از بیاخلاقی همه افراد، بهمراتب فاجعهبارتر از هزینه بیاخلاقی عده قلیلی مفسد اقتصادی بهاصطلاح “دانهدرشت” است. این نشان میدهد که گسترش این دیدگاه که تنها چند سیب فاسد باعث خرابی سبد سیبها هستند چقدر میتواند گمراهکننده باشد. بدتر آنکه نشان دادن چهره چند مفسد اقتصادی و مجازات آنان خیال همه را تا مدتی آسوده میکند و راه را برای جلوگیری از اقدامات مؤثرتر میبندد.
منابع:
Gino, F. Ayal, S., Ariely, D. (2009).” Contagion and Differentiation in Unethical Behavior: The Effect of One Bad Apple on the Barrel.” Association for Psychological Science, Vol. 20, No.3, p-393-398
Mazar, N., Amir, O., Ariely, D. (2008). “The Dishonesty of Honest People: A Theory of Self-Concept Maintenance.” Journal of Marketing Research: December 2008, Vol. 45, No. 6, pp. 633-644
Shalvi, S., Dana, J., Handgraaf, M. J., & De Dreu, C. K. (2011). “Justified Ethicality: Observing Desired Counterfactuals Modifies Ethical Perceptions and Behavior.” Organizational Behavior and Human Decision Processes, 115(2), 181-190