
هزینه فرصت (Opportunity Cost) یکی از پایهایترین مفاهیم در تصمیمگیری است. هزینه فرصت یک انتخاب را میتوان هزینه فعلی یا آتی ناشی از رد گزینههای دیگر دانست. اهمیت دارد تا در تصمیمگیری بر اساس هزینه فرصت فکر کنیم، چراکه در بسیاری از تصمیمات هزینه فرصت یک گزینه میتواند خیلی بیشتر از هزینه مالی مستقیم انتخاب آن گزینه باشد؛ اما به دلایل مختلف که در این مقاله به آن میپردازم، فکر کردن به هزینه فرصت کار دشواری است.
فرض کنید در دنیایی هستید که تنها میتوانید دو نوع محصول الف و ب را تولید کنید. در این حالت اگر مواد اولیه موجود را برای تولید محصول الف بکار ببرید، آنگاه نمیتوانید محصول ب را تولید کنید. در تحلیل مدیریتی گزینهها، بهتر آن است که بهجای توجه صرف به هزینه تولید الف، به هزینه عدم تولید ب همفکر کنید. هر تصمیم مدیریتی یا انتخابی دارای هزینه فرصت است. اگرچه هزینه فرصت را نمیتوان همیشه بهصورت مالی درآورد و معمولاً نیز در اسناد حسابداری منعکس نمیشود، در تصمیمگیری توجه به آن اهمیت زیادی دارد.
سود حسابداری در مقابل سود اقتصادی
فرض کنید فرهاد مغازه کوچکی را در یک مجتمع اداری اجاره کرده است و در آن خدمات پرینت و فتوکپی ارائه میدهد. او در هرماه هزینه مواد اولیه مانند کاغذ و جوهر و اجاره را پرداخت میکند. امسال او ۱۰۰ واحد (پول) درآمد داشته و ۶۰ واحد هزینه کرده است. آیا به این معنی است که او ۴۰ واحد سود کرده؟ خیر، حسابدار او یادآوری میکند که باید ۵ واحد نیز بابت استهلاک دستگاهها کم کند. علت این است که دستگاههای او نسبت به ابتدای سال فرسوده شدهاند و ارزش کمتری در انتهای سال دارند؛ بنابراین سود حسابداری (Accounting Profit) او در انتهای سال قبل از کسر بهره و مالیات ۳۵ واحد است. سود حسابداری معادل درآمد منهای هزینههای مستقیم و استهلاک است.
سود حسابداری اطلاعات خوبی به فرهاد در مورد کسبوکارش میدهد. ولی فرض کنید او میخواهد تصمیم بگیرد که آیا این کسبوکار را ادامه دهد یا انتخاب دیگری کند. در این حالت او باید سود اقتصادی (Economic Profit) را در نظر بگیرد که علاوه بر هزینههای مستقیم، هزینه فرصت را نیز شامل میشود. چرا سود اقتصادی برای تصمیمگیری فرهاد مهم است؟ چراکه بهجز هزینههای مستقیم هزینههای دیگری نیز وجود دارند که در صورتهای حسابداری نمیآیند.
یکی از آنها هزینه سرمایه است؛ تجهیزات، ماشینآلات، ساختمان، موجودی انبار و داراییهای مالی میتوانند در شکل دیگری بکار روند. اگر یک کسبوکار مالکیت سرمایههایی را داشته باشد، برای آنها لازم نیست بهطور مستقیم پول پرداخت کند، ولی نمیتواند آنها را در جای دیگری هم استفاده کند. مورد بعد زمان و تلاشی است که مالک صرف آن کسبوکار میکند که میتواند آن را در جای دیگری بکار ببرد. این مسئله بخصوص برای کارآفرینان و مالکین کسبوکارهای کوچک بسیار پررنگ است.
اگر فرهاد دستگاههای کپی خود را اجاره کرده بود، بهعنوان هزینههای مستقیم در صورتهای حسابداری میآمد؛ اما فرهاد مالک دستگاهها است و تنها هزینه استهلاک و نه هزینه فرصت آن در صورتهای مالی میآید. فرض کنید یک گزینه دیگر فروش آنها به مبلغ ۵۰ واحد و قرار دادن آن در بانک بود. در این صورت در پایان سال او ۳ واحد روی آن بهره دریافت میکرد. این ۳ واحد هزینه فرصت محسوب میشود.
از طرفی زمان فرهاد نیز هزینه فرصتی دارد. او این امکان را دارد تا بهجای آنکه کسبوکار خودش را داشته باشد، بهعنوان مدیر میانی یک سازمان استخدام شود. در این صورت او سالیانه ۳۴ واحد دستمزد دریافت میکند. این مقدار نیز هزینه فرصت زمان او محسوب میشود.
جدول زیر سود حسابداری و سود اقتصادی کسبوکار فرهاد را نشان میدهد. اگرچه او ۳۵ واحد سود حسابداری دارد، سود اقتصادی او منفی است! به این فکر کنید در چه حالتی برای فرهاد منطقی است که همچنان در این کسبوکار بماند؟
عناوین | مقادیر |
درآمد | ۱۰۰ |
هزینههای مستقیم | ۶۰ |
استهلاک | ۵ |
سود حسابداری | ۳۵ |
هزینه فرصت دستگاهها | ۳ |
هزینه فرصت زمان | ۳۴ |
سود اقتصادی | ۲- |
در دنیای کسبوکار تفاوت بین سود حسابداری و سود اقتصادی بسیار رایج است.
چرا فکر کردن به هزینه فرصت دشوار است؟
در دنیای واقعی فکر کردن به هزینه فرصت بهسادگی نیست. فرض کنید شما در یک قرعهکشی ۱۰۰ سکه طلا برنده شدهاید. در ابتدا با خوشحالی قسمتی از سکهها را میفروشید و به خریدن وسایلی که دوست دارید شروع میکنید؛ تلفن همراه جدیدتر، لپتاپ بهروزتر، لباسهای شیکتر و غذا خوردن در رستورانهای گرانقیمت. در ابتدا شاید به جوانب تصمیمات خود فکر نکنید ولی بهتدریج که سکههای طلا کمتر و کمتر میشوند هزینه فرصت برایتان ملموستر میشود. وقتی تنها ۵ سکه طلا دارید حالا به این فکر میکنید آیا فلان را انتخاب کنم یا بهمان. البته دیگر بسیار دیر شده و شما قسمت عمدهای از ثروت اولیه را خرج کردید؛ بنابراین یک قسمت از دشواری فکر کردن به هزینه فرصت به این مربوط است که ما منابع در دسترس را نامحدود قلمداد میکنیم.
پول میتواند روی فکر کردن ما در مورد هزینه فرصت انتخابهایمان اثر بگذارد. در یک تحقیق تجربی، محققان به سراغ نمایشگاه خودرو برند تویوتا (Toyota) رفتند و از مشتریان آن پرسیدند اگر یک خودروی جدید بخرند، چه چیزی را باید از دست بدهند. بااینکه مشتریان قرار بود پول زیادی را صرف خرید خودرو کنند ولی ایدهای در این مورد نداشتند که اگر با آن پول، خودرو نمیخریدند چه چیز دیگری میتوانستند بخرند.
محققان در سؤال دوم، از آنان پرسیدند اگر پول خود را صرف خرید خودروی تویوتا کنند، در این صورت چه محصولات یا خدماتی را نخواهند توانست که بخرند. بسیاری پاسخ دادند نمیتوانند برای مثال خودروی هوندا (Honda) بخرند. عده کمی گفتند تابستان پیش رو را نمیتوانند به اروپا سفر کنند یا در چند سال آینده پیدرپی به رستورانهای گرانقیمت بروند.
در بسیاری از موارد دیگر هم ما یا تمایل نداریم یا نمیتوانیم که به هزینه فرصت پولی که در اختیار داریم فکر کنیم. شاید یک دلیل این باشد که پول یک مفهوم انتزاعی و فکر کردن به هزینه فرصت آن دشوار است. وقتی ما میخواهیم پولی را خرج کنیم فقط میتوانیم به چیزی که قرار است با آن بخریم فکر کنیم.
در یک آزمایش کنترلشده تصادفی، از دو گروه از شرکتکنندگان خواسته شد با بودجه ۱۰۰۰ دلاری خود بین خرید دو سیستم پخش استریو تصمیم بگیرند. شرکتکنندگان گروه اول باید بین خرید برند الف به قیمت ۱۰۰۰ دلار و برند ب به قیمت ۷۰۰ دلار تصمیم میگرفتند. شرکتکنندگان در گروه دیگر باید بین انتخاب برند الف به قیمت ۱۰۰۰ دلار و برند ب به قیمت ۷۰۰ دلار به همراه ۳۰۰ دلار سی دی حاوی موسیقی تصمیم میگرفتند.
مطالعات نشان داد برند ب در بین شرکتکنندگان گروه دوم بسیار جذابتر از گروه اول بود. چرا؟ در حالت اول فرد با خرید برند ب ۳۰۰ دلار پول اضافه داشت که نمیدانست با آن چهکار کند. ولی در حالت دوم خرج کردن ۳۰۰ دلار پول اضافه چارچوببندی میشد. ۳۰۰ دلار خرید موسیقی خیلی ملموستر از ۳۰۰ دلار از خرید هر چیز دیگری است و راحتتر میتوان آن را ارزیابی کرد.
بنابراین زمانی که شما بهطور مشخص میدانید با پول خود میخواهید چهکار کنید، نیروی برانگیزاننده آن قدرتمند است. در این حالت شما هزینه فرصت آن را خوب میفهمید.
زمان نیز مشابه پول است. فرض کنید شما بهعنوان مدیر یک کسبوکار کوچک، خودتان امور حسابداری را انجام میدهید. این امکان وجود دارد که شخصی را بهصورت پارهوقت استخدام تا امور حسابداری را به او واگذار کنید. این فرد در مقابل خدماتی که انجام میدهد پولی از شما دریافت میکند. اگر شما تصویر واضح و ملموسی از این داشته باشید که زمانی که از شما آزاد میشود تا به فعالیتهای دیگری بپردازید چقدر ارزش دارد، خیلی راحتتر میتوانید با هزینههای استخدام حسابدار مقایسه کرده و در مورد آن تصمیم بگیرید.
بارها شنیدهایم که گفتهاند زمان ارزشمندترین دارایی انسان است و آن را بیقیمت میدانند؛ اما واقعاً زمان ما چقدر میارزد؟ تجربههای زیادی نشان میدهد در عمل چیزی که بیقیمت دانسته میشود با بیارزش تفاوتی ندارد؛ چراکه فرد نمیتواند در ذهنش آن را به شکل ملموسی با گزینههای دیگر مقایسه کند.
کسی که نمیداند ارزش یک ساعت زمان کاریش چقدر است، خیلی راحت آن را تلف میکند. مدیری که نمیداند هزینه فرصت از دست دادن نیروی انسانی کارآمد چقدر است، خیلی راحت آن را از کف میدهد. جامعهای که نمیداند هزینه فرصت از دست دادن محیطزیست پاک چقدر است، خیلی راحت آن را نابود میکند.
چه شما به هزینه فرصت منابعتان آگاه باشید و چه نباشید، هزینه فرصت همیشه هست، چون منبع نامحدودی وجود ندارد؛ اما در نظر نگرفتن هزینه فرصت میتواند تصویر کاملاً معوجی از وضعیت پیش رو در برابر تصمیمگیر قرار دهد.
منابع:
Ariely, D. & Kreisler, J. (2017). “Dollars and Sense: How We Misthink Money and How to Spend Smarter”, Harper/HarperCollins
Bruns, W. J. (1997). “Understanding Costs for Management Decisions”, Technical Note, Harvard Business School Publishing, Boston, MA 02163
Frederick, S., Novemsky, N., Wang, J., Dhar, R., & Nowlis, S. (2009). “Opportunity Cost Neglect”, Journal of Consumer Research, 36(4), 553-561
Krugman, P., Wells, R., Au, I., & Parkinson, J. (2015). “Microeconomics: Canadian Edition”, Macmillan Higher Education
عالیییییی بود