آلودگی هوا، کمبود آب و خشکسالی و سایر چالشهای محیط زیستی و یا اجتماعی از معضلات اصلی جامعه کنونی ما محسوب میشوند. اما چرا به نسبت اهمیت این چالشها مشارکت چشمگیری در حل این معضلات از سوی افراد جامعه مشاهده نمیشود؟ یکی از دلایلی که این روزها شنیده میشود آن است که چون هر فردی به فکر منافع خودش و حداکثر کردن استفاده از منابع جامعه و به دست آوردن سهم بیشتری از آن است، ما شاهد عدم مشارکت افراد برای حل معضلات اجتماعی و زیستمحیطی در جامعهمان هستیم. از سمت دیگر هر از چند گاهی رخدادهایی مانند دیوار مهربانی در زمستان ۱۳۹۴ یا مشارکت گسترده مردم در کمک به زلزلهزدگان کرمانشاه دیدگاه فوق را به چالش میکشد. قطعاً دیدگاه مدیران و سیاستگذاران نسبت به نحوه تصمیمگیری افراد جامعه برای مشارکت در حل معضلات اجتماعی و زیستمحیطی بر نوع سیاستهایی که پیشنهاد میدهند و یا اجرا میکنند اثر میگذارد. در این مقاله سعی دارم با تکیهبر مطالعات انجامشده در حوزه اقتصاد رفتاری (Behavioral Economics) به این موضوع بپردازم.
نحوه تصمیم گیری افراد در استفاده از کالاهای عمومی
یکی از موضوعات موردتوجه در اقتصاد، علل مشارکت افراد در حفظ و نگهداری کالاهای عمومی است. کالای عمومی دارای دو ویژگی اصلی است: نخست آنکه افراد مختلف بهطور همزمان بتوانند از آن استفاده کنند و دوم امکان جلوگیری از مصرف آن برای افرادی که به ازای استفاده از کالای موردنظر پول پرداخت نکرده باشند، وجود ندارد. در اصطلاح اقتصادی این دو ویژگی به ترتیب رقابت ناپذیری (Non-Rivalry) و عدم انحصار (Non-Excludability) خوانده میشوند. آب، هوا و محیطزیست نمونههایی از کالاهای عمومی جامعه محسوب میشوند. مشارکت در کاهش آلودگی هوا و استفاده بهینه از آب و سایر منابع طبیعی چه در قالب کمکهای مالی افراد جامعه یا از طریق تلاشهای مستقیم فردی مثالهایی از مشارکت در حفظ و نگهداری کالاهای عمومی به شمار میروند. در اقتصاد سه رویکرد عمده سعی در توصیف نحوه تصمیم گیری افراد در استفاده از کالاهای عمومی وجود دارد: رویکرد عقلانی (Rational)، رویکرد نوعدوستی (Altruistic) و رویکرد دوسویه (Reciprocal). در ادامه به توضیح این سه رویکرد و تفاوتهای آنها میپردازم.
رویکرد عقلانی
این رویکرد بر تئوریهای کلاسیک اقتصادی نظیر تئوری مطلوبیت (Utility Theory) استوار است. بر اساس آن، افراد تنها بر مصرف شخصی خود از منابع عمومی تمرکز دارند. بنابراین، مشارکت در استفاده بهینه از منابع عمومی را وظیفه دیگران انگاشته و تلاش میکنند تا بهره خود از آن را تا حد امکان افزایش دهند. ازآنجاکه در این دیدگاه افراد تنها به منافع شخصی خود توجه دارند، در شرایط تعادلی میکوشند تا حد امکان سهم خود را در مشارکت جمعی کاهش دهند. بهاینترتیب فرد با مشاهده مشارکت دیگر اعضای جامعه در فعالیتهای نوعدوستانه فعالیت خود را کاهش یا افزایش نمیدهد. در رویکرد عقلانی سهم تکتک افراد جامعه در مشارکت صفر یا ناچیز بوده و هیچ همبستگی نیز بین مشارکت فرد با مشارکت دیگران وجود نخواهد داشت.
رویکرد نوعدوستی
این رویکرد بر تئوریهایی نظیر تئوری خود تصمیمگیری (Self-Determination Theory) استوار است. برخلاف برخی تئوریهای انگیزشی که بر عوامل خارجی مانند پاداش و پول بهعنوان محرک رفتارهای افراد تأکید دارند، تئوری خود تصمیمگیری بر نیازهای درونی مانند نیاز به رشد، یادگیری، استقلال و ارتباط با دیگران بهعنوان نیروهای برانگیزاننده در انسان تأکید دارد. از این منظر استفاده بهینه از منابع عمومی به دلیل افزایش رفاه جامعه بهخودیخود امری پسندیده و صحیح است و بنابراین افراد بهطور داوطلبانه و بر اساس میل باطنی خویش در اینگونه رفتارها مشارکت میکنند. بر این اساس افزایش رفاه دیگران تأثیر مثبت و فزایندهای بر افزایش مطلوبیت فرد دارد. این رویکرد بهطور ضمنی بیان میکند که هرچه سهم دیگران در افزایش رفاه عمومی بالاتر باشد، سهم فرد کاهش پیدا میکند چراکه فرد جامعه را در وضعیتی مناسب و مطلوب تصور نموده و نیاز چندانی به تلاش بیشتر در جهت افزایش رفاه سایرین احساس نمیکند و درنتیجه منابع خویش را به افزایش رفاه شخصی خود اختصاص میدهد. در مقابل، هرچه سهم دیگران در افزایش رفاه عمومی کمتر باشد یا بهبیاندیگر مشارکت سایرین در ایجاد رفاه برای عموم جامعه کاهش یابد، فرد تلاش میکند تا با افزایش مشارکت خود در ایجاد رفاه بیشتر برای کل جامعه تلاش نماید. به زبان آماری میتوان گفت که بر اساس رویکرد نوعدوستی همبستگی منفی بین سهم هر فرد و سهم سایر افراد جامعه در حفظ و نگهداری از منابع عمومی جامعه وجود دارد.
رویکرد دو سویه
در مقایسه با دو رویکرد عقلانی و نوعدوستی، رویکرد دوسویه بر اصل تقابل (Reciprocity) بین افراد تکیه دارد. بنابراین اصل، هرچه میزان مشارکت سایرین در افزایش رفاه عمومی جامعه بیشتر شود، تلاش هر فرد نیز در این راستا افزایش مییابد. به بیان آماری، در این دیدگاه همبستگی مثبت بین سهم هر فرد در افزایش رفاه عمومی جامعه و سهم دیگران (یا تصور وی از سهم دیگران) وجود دارد. اگر دیگران سهم خود را در افزایش رفاه عمومی بالا ببرند، از منظر این دیدگاه هر فرد نیز متقابلاً تلاش میکند تا سهم بیشتری در افزایش رفاه عمومی داشته باشد.
آنچه در دنیای واقعی رخ می دهد
این سه رویکرد هر یک بهنوعی سعی میکنند رفتار افراد را در راستای حفظ و نگهداری منابع عمومی جامعه توضیح دهند. اما کدامیک از این سه دیدگاه در دنیای واقع اتفاق میافتد؟ بر اساس مطالعاتی که من در این حوزه تاکنون داشتم، به نظر میرسد مطالعات آزمایشگاهی (Experimental Studies) و روشهای مشاهدهای (Observational Methods) فرضیات مطرحشده در رویکرد سوم را بیشتر تائید میکند.
در این مطالعات میزان مشارکت هر فرد در فعالیتهای اجتماعی مختلف با میزان مشارکت سایرین مورد مقایسه قرارگرفته است. برای مثال در مورد روش آزمایش تجربی میتوان به آزمایشهای چندمرحلهای اشاره کرد که در آن در هر مرحله به افراد مبلغ ثابتی پول داده میشود که آنها میتوانند بخشی از آن را برای خود نگهداشته و بخشی را با اعضای جامعه فرضی به اشتراک بگذارند. بهطور مشابه، در مطالعات میدانی میزان مشارکت افراد در کمپینهای جمعآوری کمکهای مالی که بهصورت آزمایشی طراحی شدهاند، بررسی میشود. در مطالعات مشاهدهای، دادههای واقعی در مواردی همچون پرداخت مالیات، کمکهای خیریه و شرکت در فعالیتهای انسان دوستانه بررسی شدهاند.
مجموع نتایج این مطالعات حاکی از آن است که در بیشتر موارد رابطه مثبت و چشمگیری بین میزان مشارکت هر فرد، میزان مشارکت سایرین و همچنین برآورد فرد از میزان مشارکت سایرین وجود دارد. لازم به ذکر است که این نتایج ازلحاظ آماری بسیار پایدار بوده و در فرهنگها و تحت شرایط مختلف آزمایشی همچنان یکسان مانده که نشاندهنده آن است که رویکرد دوسویه توضیح مناسبتری برای نحوه مشارکت افراد در مسائل اجتماعی به دست میدهد. به نظر میرسد فرض عدم مشارکت افراد در حل معضلات اجتماعی به علت خودمحور بودن و توجه به منافع شخصی که از دیدگاه عقلانی سرچشمه میگیرد و در بسیاری موارد به آن استناد و در ذات خود صحیح انگاشته میشود، در رابطه با مسئله مشارکت اجتماعی صادق نبوده و طبق مطالعات تجربی انجامشده تأییدی برای آن نمیتوان یافت. در سمت دیگر به نظر میرسد رویکرد نوعدوستی نیز میزان مشارکت افراد را دست بالاتر ازآنچه درواقع رخ میدهد برآورد میکند.
سخن پایانی
با توجه به مجموعه این مطالعات میتوان نتیجه گرفت که اگر در سطح جامعه افراد دلسوز، آگاه و پیشرو دست از تلاش در جهت تغییر و تحول در جامعه برندارند، ناامید نشده و بر اهداف خود پای فشاری کنند و در قالب سازمانهای مردمنهاد و سایر فعالیتهای داوطلبانه کوشش خود را برای حل معضلات اجتماعی و زیستمحیطی افزایش دهند، میتوان انتظار داشت که سایر اعضای جامعه نیز با مشاهده این تلاشها با آنان همگام شده و دنبالهروی این افراد شوند و شاهد فعالیتهایی نظیر دیوار مهربانی باشیم. در سطح رسانهای فعالان این حوزه میتوانند با نشان دادن و برجسته کردن تلاشهای فعالان اجتماعی، عموم مردم را نسبت به این کوششها آگاه سازند و بهاینترتیب انگیزه افراد را جهت مشارکت افزایش دهند. در سطح سیاستگذاری نیز نهادهای حاکمیتی نگاه بالا به پایین برای حل مسائل و معضلات کلان اجتماعی و زیستمحیطی را تعدیل کنند و با میدان دادن، تشویق و کمک به افراد پیشرو و سازمانهای مردمنهاد زمینه حضور بیشتر آنان را در سطح جامعه برای رویارویی با چالشهای پیش رو فراهم کنند. به امید آنکه همگی بتوانیم با امید و نگاه مثبتی نسبت به حل معضلات و مشکلات جامعه ایران گام برداریم.
اگر از این مقاله لذت بردید، خواندن سلسله مقالات “آیا تنها چند سیب فاسد منجر به فاسدشدن همه سیبها میشود؟ اخلاق و تصمیمگیری” را به شما توصیه میکنم.
منابع:
Andreoni, J. (1990). “Impure Altruism and Donations to Public Goods: A Theory of Warm-Glow Giving”, The Economic Journal, 464-477
Chaudhuri, A. (2011). “Sustaining Cooperation in Laboratory Public Goods Experiments: A Selective Survey of the Literature”, Experimental Economics, 14(1), 47-83
Croson, R. T. (2007). “Theories of Commitment, Altruism and Reciprocity: Evidence From Linear Public Goods Games”, Economic Inquiry, 45(2), 199-216
Frey, B. S., & Meier, S. (2004). “Social Comparisons and Pro-Social Behavior: Testing Conditional Cooperation in a Field Experiment’, American Economic Review, 1717-1722
Shang, J., & Croson, R. (2009). “A Field Experiment in Charitable Contribution: The Impact of Social Information on the Voluntary Provision of Public Goods”, The Economic Journal, 119(540), 1422-1439
Sugden, R. (1984). Reciprocity: The Supply of Public Goods through Voluntary Contributions”, The Economic Journal, 772-787